قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹

هرگه که مرا ز آمدن تو خبر آید

از جان و دلم انده دیرینه برآید

بسیار عنا دیدم در کان گهر من

از بخت همی کانم نزد گهر آید

هر روز من از آمدنت شاد کنم دل

هر روز همی تخم نشاطم ببر آید

اکنون که بداندیش مرا جان بسر آمد

دانم که غم دوری ما هم بسر آید

گر غم بفراق اندر مان بیشتر آمد

شادی بوصال اندر مان بیشتر آید

اکنون که سعادت را بر من گذر آمد

دانم که غم هجر ترا هم گذر آید