هجر تو یکباره زبونم گرفت
درد تو ز اندازه برونم گرفت
آن ستمی کز تو کشیدم چه بود
آن غم دل بین که کنونم گرفت
هست غمت بر دل من تیر هجر
صعب زد و سخت زبونم گرفت
دوش خیال تو به خواب اندرون
دید که تیمار تو چونم گرفت