یا غزالی یا غزالی لاتَحَدنی بِالوِصالٖ
مع ان تعرف حالی فی فُنونِ الإخِتلالٖ
تو طراز هر جمالی در نهایات کمالی
رشک مشک و غیرت گل هم به خَدّ و هم به خالی
این اشکو حالتی فی قید هجر واشتعالی
لست اهلا بالوصال ام رهنتم بالملال
گرچه جانم را وبالی ورچه عمرم را زوالی
باد حسنت در تزاید باد عمرت بر توالی