خدایگانا! معلوم رای روشن تست
خلوص بندگی و شرط نیک خواهی من
من آن کسم که مرا آن محل و مرتبه نیست
که کار ملک نکو گردد از تباهی من
من آن گدای سخن پیشه ام که وقت سخن
زنند اهل سخن لاف پادشاهی من
به جان مدح توام زنده و ز روی قیاس
سجل مدح ترا در خورد گواهی من
چو شب سیاهم از اندوه و چشم می دارم
که صبح عدل تو زایل کند سیاهی من
روا مدار که عازج شوند ماهی و مرغ
بر اشگ گرم و دم سرد صبحگاهی من
دهان به روزه و لب برثنای تو، مپسند
ز دیده تر شده رخسارگان کاهی من
مرا بخوان و گناهی مدان که معلوم است
همه جهان را احوال بی گناهی من