کرم پناها! گشتم اسیر آرزویی
خلاص من همه بر جود بی کرانه نویس
منم درین قفص خاک عندلیب ثنات
قلم بخواه و مرا وجه آب و دانه نویس
سخن به صدر تو کمتر نوشته ام زیراک
نگفت کس که سوی عنصری ترانه نویس
دلم خزانه اندوه باد اگر گویم
که التماس دعاگوی بر خزانه نویس
ز بهر من که شدم پای بوس تو چو رکاب
به دست خویش خطی بر رکابخانه نویس