می درفگن به جام که مست شبانهایم
ما را سهگانه ده که درین ره یگانهایم
زان جام آبگینه به رغم زمانه زود
آبی بده که تشنه به خون زمانهایم
از زلف و خال، دانه و دامی بساز از آنک
ما صید عالم از پی این دام و دانهایم
ار نقل و شمع نیست ز لب نقل ما بساز
ما خود چو شمع از آتش دل در میانهایم
از مدح شاه و جام می لعل چاره نیست
تا پای بست گردش این جام خانهایم
شهزاده پهلوان که همیگویدش جهان
مقصود کاینات تویی ما بهانهایم