مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

مهر تو هرگز ز جانم نگسلد

یاد تو هیچ از زبانم نگسلد

از توام بگسست گردون اینت درد

چون کنم تا از جهانم نگسلد؟

هجر بدنام تو هم نیک است اگر

از جهان نام و نشانم نگسلد

غرقه‌ام در خون وزین بدتر شوم

گر سرشگ از دیدگانم نگسلد

وصل خود پیوند جانم کن مگر

رشتهٔ یکتای جانم نگسلد

اندرین میدان که دانی با غمت

می‌دوانم گر عنانم نگسلد

صبر من هر روز گوید کای مجیر!

بگسلم زنجیر و دانم نگسلد