طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

از ما نهفته با دگران یار بوده‌ای

ما غافل و تو همدم اغیار بوده‌ای

از خواب صبحگاه تو پیدا بود که دوش

در بزم غیر بوده و بیدار بوده‌ای

جایی که گشته‌اند حریفان ز باده مست

باور که می‌کند که تو هشیار بوده‌ای

بی‌موجبی به غیر منت گرمی از چه بود

با من اگر نه بر سر آزار بوده‌ای

آغاز عاشقی‌ست عجب نیست گر طبیب

در بند ننگ و در گرو عار بوده‌ای