ای که بر خاک شهیدان گذر انداختهای
قتل ما را چه به وقت دگر انداختهای
کشته ناز تواند این همه خونینکفنان
که درین بادیه بر یکدگر انداختهای
بلعجب این که به غیری که هواخواه تو نیست
نگرانی و مرا از نظر انداختهای
صید بی بال و پری را ز چمن دور مدار
تا به کی دورم ازین خاک درانداختهای
در ره عشق از آن یار خبر نیست طبیب
که درین مرحله از پای درانداختهای