شدیم پیر و به دل داغ آن جوان مانده
دمید صبح و همان شمع در میان مانده
کسی که رفت به منزل کجا به یاد آرد
ز واپسی که به دنبال کاروان مانده
ز طایران کهن آشیان این گلشن
غنیمت است که مشت پری نشان مانده
کنون که رخصت گلگشت گلشنم دادند
نه عندلیب و نه گلچین نه باغبان مانده
طبیب وقت تو خوش باد کز حکایت عشق
به یادگار بسی از تو داستان مانده