گرچه ما را دسترس بر دامنِ آن ماه نیست
شُکْرُلِلَّه، از گریبان، دستِ ما، کوتاه نیست
بیقرارِ عشق را از مِحْنَتِ هجران، چه باک؟
سیل را اندیشه از پست و بلندِ راه نیست
میکند دلجوییِ احبابِ ما را بیحضور
وقتِ آنکس خوش که از حالش، کسی، آگاه نیست
گاه میگریم ز هِجْر و گاه مینالم ز عشق
حاصلِ شمعِ وجودم، غیر اشک و آه نیست
در سراغش، خضر ما، آوارگی باشد «طبیب»
چون جَرَس، چشم از پیِ منزل، مرا در راه نیست