جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۸

بگرفت غمت باز گریبان دلم

تا خود چه شود حال پریشان دلم

در کوی تو هر شب به گدایی آمد

گر راه دهی به وصل سلطان دلم