جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۷

جانا دل من بر سر عهدست هنوز

عهدی که ببست با تو نشکست هنوز

مجروح شد از خار جفایت دل و نیست

در باغ وصال بر گلش دست هنوز