جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

من دوش قضا یار و قدر پشتم بود

نارنج زنخدان تو در مشتم بود

دیدم که همی گزم لب شیرینت

از خواب پریدم سرانگشتم بود