جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

دل تنگ مشو که جان به جانان برسد

و این درد مرا نوبت درمان برسد

امید ز روز وصل بر نتوان داشت

باشد که شب هجر به پایان برسد