یکباره عهد یار فراموش کردهای
دست مراد با که در آغوش کردهای
گفتی حدیث خصم نگیری به گوش و من
دیدم به چشم خویش که در گوش کردهای
ای دل اگر ز دست برفتی غریب نیست
کز آتش فراق تو بس جوش کردهای
لب را ز یاد آنکه شب و روز و ماه و سال
یادت کند رواست که خاموش کردهای
حیف آیدم ز جان تو ای جان نازنین
کاین جرعههای درد چرا نوش کردهای
جان جهان که در دو جهان از برای تست
یکباره زین معاینه مدهوش کردهای
امروز باز جور و جفایش نتیجه بود
انواع وعدهها که شب دوش کردهای