ای صبا گر زان نگار ما خبر داری بگو
بر در آن یار سنگیندل گذر داری بگو
گر ز حال من بپرسد آن نگار سنگدل
چون تو حال زار زار من ز بر داری بگو
گر بگوید حال آن بیچارهٔ مسکین چه شد
گو به حال و کار زارش گر نظر داری بگو
گر به حال ما نظر خواهی فکندن بعد ازین
ور نمیاندازی و یاری دگر داری بگو
ای دل محزون نظر کن ناوک دلدوز را
پیش تیغ کافرش گر جان سپر داری بگو
در جهان باری ندارم جز تو محبوبی دگر
دلبرا با ما سر یاری اگر داری بگو