ای بت سنگین دل سیمین بدن
مهرخ شکّرلب شیرین دهن
نیست چو روی تو رخ آفتاب
نیست به بالای تو سرو چمن
پیش دهان شکرینت دگر
طوطی خوش گوی نگوید سخن
جور مفرمای بتا بیش ازین
نیش فراقت به دل ما مزن
گر قدمی مینهی از روی لطف
ای بت دلخواه به بیتالحزن
جان کنمت پیشکش و سر فدا
گر تو درآیی به در آغوش من
گر گذری بر سر خاکم کنی
من ز محبّت بدرانم کفن
از سر اخلاص و محبّت بیا
هم ز جهان بیخ ستم را بکن