جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۸

ما خود ز که ایم و از کدامیم

در زمره عاشقان چه نامیم

چون مرغ اسیر پرشکسته

در شست دو زلف تو به دامیم

۳

در فرض دعای دولت تو

یک لحظه مگر ز جان دوامیم

از عهد غم تو برنگردیم

اندر ره عاشقی تمامیم

از آتش محنت فراقت

پختیم ولی هنوز خامیم

۶

از وعده وصل یار امشب

بازآ که در انتظار شامیم

بودیم چو آهوان وحشی

لیکن به کمند دوست رامیم