جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۱

بخت اگر یاری دهد یارش کنم

همچو خود در عشق غمخوارش کنم

گر به جانی برنیاید وصل او

من جهان را در سر کارش کنم

در سماعی گر درآید قدّ او

هرچه دارم جمله ایثارش کنم

بخت من در خواب غفلت تا به کی

وقت آن آمد که بیدارش کنم

همچو طوطی چون درآید در سخن

گوش دل بر لفظ و گفتارش کنم

گر خرامد سوی ما آن سروقد

جان فدای راه و رفتارش کنم

من به بند زلف آن دلبر دلم

گر تو می‌خواهی گرفتارش کنم