گر خرامی پیش ما در دیدگان جایت کنم
جان فدای آن دو رخسار مهآسایت کنم
جان چه ارزد دل ندارم گر تو فرمایی سری
دارم امّا بر لب لعل شکرخایت کنم
گر مرا دستی بود بر جان خود در عشق تو
یک نظر فرما که چون مردانه در پایت کنم
سرو چوبین پای در بندست میدانم یقین
نسبت سرو چمن را چون به بالایت کنم
گر به خون ما تو را رایست رایی بس خوشست
گر تو فرمایی جهان را در سر رایت کنم
در جهان دارایی ما کن ز جور هر کسی
ورنه روز حشر افغان پیش دارایت کنم