بی روی تو نیست خورد و خوابم
پیوسته ز هجر در عذابم
بر خاک نشستهام ز جورت
وز دیده ز سر گذشت آبم
بگذشت فغان من ز گردون
وز کبر نمیدهی جوابم
از تاب دو زلف پیچ در پیچ
ای دوست برفت هوش و تابم
سیلاب همی رود ز دیده
وز آتش غم جگر کبابم
مخمور ز چشم نرگسینم
از لعل لبت بده شرابم
گفتم به طبیب درد پنهان
جز صبر نمیدهد جوابم
گر عکس رخت به ما نمایی
حاجت نبود به آفتابم
گفتا تو ز ماه میزنی لاف
تو مه طلبی من آفتابم
تو در سر آب و در جهان شاد
من از غم دوست در سرابم