خوابی خوش است اینکه شب دوش دیدهام
دل را به یاد دوست به جان پروریده ام
دارم امید آنکه ازین خواب برخورم
زیرا که لطف دوست درین خواب دیدهام
دیدم صباح روی تو ای جان به آشکار
تعبیر چیست بهتر ازین روی دیدهام
بر ما ترحّمی کن و از راه مردمی
کز تو جدا فتاده و محنت کشیدهام
در اشتیاق آن رخ چون گل میان باغ
جانا به جان تو که چو سروی خمیدهام
هر شب به انتظار تو ای جان نازنین
صد پیرهن ز دست فراقت دریدهام
ای کعبه وصال مرا راه ده به خود
کز شوق رویت این همه ره را بریدهام
چون مرغ نیم بسمل بی بال و پر ز شوق
هر دم میان خون دل خود طپیدهام
بسیار گرم و سرد کشیدم ز روزگار
نه کودکم چنان که جهان را ندیدهام