من نمیخواهم به جز روی تو باغ
با رخت دارم ز بستانها فراغ
بیرخت عالم نمیبینم بیا
در دو چشم ما تویی همچون چراغ
باغ و بستانم تویی اندر جهان
بیتو من بس فارغم از باغ و راغ
در بهار و گل کجا سازد مقام
بلبل شوریده دانی غیر باغ
بیش ازین صبرم ز جان ممکن نبود
تا به کی بر دل نهیم از عشق داغ
گل برفت و خارور شد بوستان
جای بلبل بین که چون بگرفت زاغ
نغمه دستان کنون خلق جهان
باز نشناسند از بانگ کلاغ