ای مرا خیل خیالت هم نفس
جز خیالت خود نمیخواهیم کس
از خیالم تن خیالی گشته است
از وصالم یک شبی فریاد رس
یاد ما نگذشت یک شب در دلت
عیب نبود هیچ دریا را ز خس
گر تو را صبرست از ما سالها
در جهان ما خود تو را داریم بس
در هوای آن رخ گلبرگ تو
بلبلی بودم گرفتار قفس
بلبلی مستم به بوی و رنگ تو
من شکستم این قفس را زین هوس