در جهان غیر تو ای دوست ندارم دلبر
که تو را گفت که بیهوده ز یاران دل بر
چون ببردی دل و جان از من بیچاره کنون
مرهمی نه ز وصالت به دل ما دلبر
نسبت قدّ تو با سرو کنم یعنی چه
که ورا پای ز چوبست و درختی بی بر
در شب ظلمت هجران تو سرگشته شدم
باز هم بوی سر زلف تو گشتم رهبر
چون درون حرم جان و دلم منزل تست
حلقه وار از چه سبب من شب و روزم بر در
چه شود گر بنوازی ز سر لطف شبی
بنده ی سوخته دل را و در آری در بر
گر مراد من بیچاره ز لعلم بدهی
گویم از جان و جوانی ز جهانی برخور