به صد امید درآمد دلم به کوی امید
بداد جان عزیز و ندید روی امید
به بوی آنکه امیدم به لطف بنوازد
نمی رود ز مشامم هنوز بوی امید
به لب رسید به امّید وصل جان و دلم
هنوز می ننشینم ز جست و جوی امید
بجز امید مرا جست و جوی با کس نیست
چگونه دست بدارم ز گفتگوی امید
روا نکرد امید مرا امید و هنوز
امیدهاست من خسته را به سوی امید
ز یمن بخت به چوگان خوشدلی روزی
به در بریم ز میدان عشق گوی امید
دلا ز باغ جهان گلبن امید مبر
که آب رفته درآید دگر به جوی امید