بی تو چشمم جهان نمیبیند
گل وصلت دلم نمیچیند
جز سر زلف دلکشت صنما
جای دیگر دمی نمیشیند
گرچه هستت به جای من دگری
دل من جز غم تو نگزیند
دیدهٔ بختم از خدا خواهد
که شب و روز در رُخت بیند
گر ببیند قد تو سرو روان
از خجالت به خاک بنشیند
وآنگه از قد سرکشت به نیاز
ای دلارام درد برچیند