جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹

مرا جز مهر تو در دل نباشد

جز آب عشق تو در گل نباشد

اگر صد جان دهم در آرزویت

بجز درد دلم حاصل نباشد

مرا آسان نباشد از تو دوری

تو را هجران ما مشکل نباشد

مرا اندیشه وصل تو بودی

عجب دانم اگر باطل نباشد

تو را بسیار عاشق در جهانست

چرا نام جهان داخل نباشد

بدین زاری که در عشقت جهانست

تو را رحمی چرا در دل نباشد