اگرچه بر دلم از هجر صد ستم باشد
ولی امید وصال ار بود چه غم باشد
وگرچه خسته و زاری دلا مباد آن روز
که سایه غم او از سر تو کم باشد
قدم به پرسش بیمار نه که خواهم کرد
هزار جان گرامی فدا گرم باشد
دلم ز روز فراقت به جان رسید کنون
گرش به وصل نوازی شبی کرم باشد
کجا به حال گدایان نظر کنی شاها
تو را که ملک سلیمان و جام جم باشد
همیشه پشت مرادم به زیر بار فراق
هلال وار چو ابروی دوست خم باشد
کسی که بر در وصل تو جان دهد چو جهان
میان حلقه ی عشّاق محترم باشد