دل عاشق ز غم پردرد باشد
رخش از درد دوری زرد باشد
به شبهای فراق روی دلبر
ز خورد و خواب دایم فرد باشد
نه در خورد منست این آرزو لیک
شب وصلت مرا در خورد باشد
منم خاک سر کویت مبادا
ز ما بر خاطر تو گرد باشد
کسی آگه شود بر دردم ای جان
به عشق او که صاحب درد باشد
تو می دانی مرا در هجر رویت
دلی بس گرم و آهی سرد باشد
کسی کاو را بود صبر از نگاری
به عشق او که صاحب درد باشد