جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲

آن کس که به قدرت ز ازل نیشکر آورد

هم او گرهی باز در آن نیشکر آورد

در قدرت او بین تو که در لیل و نهاری

از خار، گل تازه و از نی شکر آورد

ما درد دلی از غم هجران تو داریم

کان درد طبیبش به دوا گلشکر آورد

گفتند ترا صبر دوا گشت از آن روی

تلخ است ولی میوه‌ای همچون شکر آورد

با مهر رخ بسته شیرین جهان سوز

خسرو به جهان عشق به روی شکر آورد