گویند جهان وفا ندارد
میلی سوی وصل ما ندارد
با هر که دمی به زجر میزد
آخر به چه از جفا ندارد
دردیست مرا ز بیوفاییش
کان درد جفا دوا ندارد
سلطان جهان ز روی رحمت
رحمی به دل گدا ندارد
از حد بگذشت جور بر ما
باشد که چنین روا ندارد
بیمهر بتیست بس ستمگر
از روی جهان حیا ندارد
ای باد بگو که آن نگارم
دارد سر وصل یا ندارد
بیچاره دلم به غیر عشقش
در هر دو جهان خطا ندارد
آزرده دل من از جفایش
گویی که به دل وفا ندارد