نگار من دلی چون سنگ دارد
ز نام عاشقانش ننگ دارد
دلم بر آتش هجران او سوخت
کنون باد از غمش در چنگ دارد
مرا با او سر صلحست و یاری
چرا با ما همیشه جنگ دارد
ز دست روز هجرانش خدا را
دلم را چون دهانش تنگ دارد
سهی سرویست در باغ دل ما
به دستان حیله و نیرنگ دارد
چرا بی جرمی آن یار ستمگر
به خون جان ما آهنگ دارد
خوشا حال دلی کاندر جهان او
دو گوش و هوش و رو در چنگ دارد