قدی چون سرو بستان راست دارد
مه از رویش رخ اندر کاست دارد
از آن بالا و آن شکل و شمایل
فروغ ایزدی پیداست دارد
دل من آرزوی وصل جانان
نگارینا ز تو درخواست دارد
غریبی بی نوایی از سر درد
تمنّایی ز تو برجاست دارد
نگار شنگ و شوخم همچو زلفش
خراجی بس کج ناراست دارد
ز من گر راست پرسی همچو قدّش
نگارم عهد و قولی راست دارد
خیالت را شبی بفرست پیشم
که تا کار جهانی راست دارد