جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴

تا جهان باشد به کام و رای میرانشاه باد

در میان انجمن بر جمله میران شاه باد

هر کجا میل عنان مرکب فتحش بود

دولتش دایم ملازم نصرتش همراه باد

عمرش افزون باد و دولت تا جهان گیرد به تیغ

بر خلاف خصم برخوردار عمر و جاه باد

طول عمرش همچو زلف دلبران بادا دراز

دست چرخ نامساعد از سرش کوتاه باد

خرمن عمرش چو گندم باد یارب در جهان

رنگ روی دشمنانش دایماً چون کاه باد

در کنارش نه الهی دولت دنیا و دین

آنچه او را در زمین و در زمان دلخواه باد

گرچه از رشک جمالش لرزه در خور اوفتاد

ماه انجم در سمای عیش او خرگاه باد

آفتاب عالم آرایست از یاری حق

کمترین کمترین بندگانش ماه باد

من نمی یابم به کوی وصل او راهی چرا

دشمن جاه و جلال او ز ره گمراه باد

خاطرش بحر جهانست و من مسکین چو خس

بار خس بر خاطر بحر جهان گه گاه باد