جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷

یار ما شبهای تاری بر تو همچون روز باد

سال و ماه و هفته و روزت به از نوروز باد

لشکر منصور رایات همایون تو گشت

دایم از فتح و ظفر بر دشمنان فیروز باد

جان بدخواهان جاهت ای دو دیده همچو شمع

در سر بالین عیشت روز و شب در سوز باد

دشمنانت همچو روباهند جاها در کمین

شیر چرخ هفتمین پیش تو دست آموز باد

تیغ قهر جان ستانت ای ز جان خوشتر مرا

در دو چشم دشمنانت ناوک دلدوز باد

چون به نخجیر سعادت میل فرمایی ز جان

بس پلنگ سفله دوران تو را چون یوز باد

شمع جمع خاطر محزون مایی راستی

در شبستان وفا دایم جهان افروز باد