جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶

ای حریم حرم کعبه ی دلها رویت

هستم آشفته به روی گل تو چون مویت

گر کند سجده ی تو مردم چشمم چه عجب

سالها تا شده محراب دلم ابرویت

به جفا می نگری بر من دلداده چرا

ای دل و دیده و ای دیده ی جانم سویت

گر خدا را بنوازیم به بوسی چه شود

زآن دهان شکرستان و لب دلجویت

گر صبا بوی سر زلف تو آرد به جهان

بار دیگر دو جهان زنده شود از بویت

ای دلارام ز دست غم عشقت شب و روز

همچو گویی شده سرگشته تنم در کویت

خاطر نازکم ای دوست پراکنده مکن

بر قد و قامت زیبای تو چون گیسویت