درد هجران ز تو نهانم نیست
بیش ازین طاقت و توانم نیست
مهرت از دل نمیشود خالی
غیر یاد تو بر زبانم نیست
در فراق رخت شبان دراز
جز خیال تو میزبانم نیست
حال خود خواهمت که عرضه دهم
محرمی راز آن چنانم نیست
مرغ پربستهام به کوی مراد
چه کنم میل آشیانم نیست
بس بلاها ز دشمنان دارم
هیچ لطفی ز دوستانم نیست
بنوازم بتا که هیچ کسی
غیر لطف تو در جهانم نیست