نظر به روی تو صبحی نشان فیروزیست
که حسن روی تو در غایت دل افروزیست
گشوده دیدهٔ جانم به روی مهوَش تو
هزار شکر که این دولتم ز تو روزیست
چمن شده چو بهشتِ برین دگر باره
که زیب و زینت بستان ز باد نوروزیست
ز شوق، رشتهٔ جانم چو شمع میسوزد
خود از تو حاصل ما در جهان جگر سوزیست
به غمزه با من و ابروش با کسی دیگر
همیشه کار تو جانا مگر کُلَه دوزیست
نسیم باد بهاری به صبح خوش بویست
مگر ز سوی شمال و ز باغ پیروزیست
منم که جان به شب هجر میدهم تا روز
صبوح و دولت وصل تو تا که را روزیست
سخن کرانه ندارد در این جهان لیکن
نشان ختم سخن در جهان جهان سوزیست