جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

مرا عشق رخت یاری قدیمست

غم عشق تو دلداری قدیمست

نه امروزست ما را با غمت کار

که بازار تو بازاری قدیمست

نه گل را رنگ و بوی امروز بودست

جهان را بین که گلزاری قدیمست

به روی گل هزار آشوب دارد

گذار او را که بازاری قدیمست

جدیدی نیست ما را عشق رویت

که عشق طلعتت یاری قدیمست

بنای عاشقی از ما ندانید

حدیث عاشقی باری قدیمست