به دل چو سنگدلانی به مهربانی سست
ز عهد دور به غایت، به دلریایی چست
به جست و جوی تو عمر عزیز کردم صرف
به اختیار جدایی ز ما نباید جست
نمی رود ز مقابل نهال قامت دوست
خیال قد چو سروت ز دیده ی ما رست
گزید بر من بیچاره دلبری دیگر
وفا نکرد و دو چشم از حیا و شرم بشست
هزار صورت مهوش اگر بود به جهان
ز دلبران طلبیدن وفا و عهد نخست
اگر به حسن بود یوسف زمانه کسی
چه چیز ارزد اگر ناید او به عهد درست