جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

داغ فراقت دل من سوخته‌ست

وز همه عالم نظرم دوخته‌ست

عشق تو در جان و دلم آتشی

از غم هجران تو افروخته‌ست

این دل بیچارهٔ من کوه کوه

محنت هجران تو اندوخته‌ست

نرگس جادوی جهان گوییا

ساحری از چشم تو آموخته‌ست

این دل بیچاره به ملک جهان

خاک کف پای تو نفروخته‌ست