جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

بخت رمیده ی ما چون یار ماست امشب

خوابت حرام دیده بازار ماست امشب

در گلستان رویش داریم های و هویی

در دیده ی رقیبان زان خارهاست امشب

با گل چو همنشینم خواهم سلاحداری

تا جار خار در گل جاندار ماست امشب

گفتم که آن صنوبر میلی به ما ندارد

دل گفت راست گویم در کار ماست امشب

هر کاو ز صحبت ما غیبت کند یقین دان

کان یار سست پیمان اغیار ماست امشب

زین بیش غم مخور دل در محنت فراقش

چون دلبر جفا جو غمخوار ماست امشب

هر کاو چو ما نباشد یک رنگ در جهانش

چون باز گویم او را کاویار ماست امشب