صبا چه گفت ز دلدار خشم رفتهٔ ما
کجا مقام گرفت آن مه دوهفتهٔ ما
نشسته در دل محزون ما شب و روزست
خیال روی نگار ز چشم رفتهٔ ما
درون سینه تنگم غمش نمیگنجد
بکرد فاش سرشکم غم نهفتهٔ ما
مگر به گوش نگارم نمیرسد سخنی
به درد روز فراقش شبی ز گفتهٔ ما
اگر خیال منش در ضمیر میماند
عجب مدار نگارا ز بخت خفتهٔ ما
ز سوزن مژهٔ دیده دوز الماسی
هزار گوهر شهوار گشته سفتهٔ ما
ببین که غنچه لعلش چگونه سیرابست
ز آب چشم جهانی گل شکفتهٔ ما