تا که دل مایل آن سرو روانست مرا
خون دل در غمش از دیده روانست مرا
گرچه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
چه توان کرد که او روح و روانست مرا
همه را دوستی و مهر به دل میباشد
میل با روی چو مهر تو به جانست مرا
خلق گویند چو بلبل به چمن ناله مکن
چه کنم چون هوس لاله رخانست مرا
به سر و جان تو سوگند که باری شب و روز
یاد لعل لب تو ورد زبانست مرا
گرچه دل بردی و آنگه به جفا بشکستی
مهر و پیوند و وفا با تو همانست مرا
نا امید از کرم دوست نمیشاید بود
لطف دلدار امید دو جهانست مرا