چندید عتاب و ناز نخواهد هلاک من
از یک نگه به باد توان داد خاک من
گو یک نظر به چاک گریبان او ببین
ناصح که طعنه زد به گریبان چاک من
هر جا که بود درد و غمی در جهان نجست
جایی دگر به غیر دل دردناک من
تا داندم زاهل هوس مایل من است
آه ار کنند آگهش از عشق پاک من
ماند به تاک چشم من اما به جای اشک
خون جگر مدام تراود ز تاک من
او را به بزم جای و مرا پیش پاسبان
بنگر که غیر با که بود یار پاک من
صد چاک دیگر ار بگشایی مرا ز دل
عشقت نمیرود زدل چاک چاک من
گفتم که؟ گشت باعث قتل (سحاب) گفت
گردون، ولی به سعی من و اشتراک من