نیم جانی بود تا جا بود در میخانهام
پر نشد پیمانه تا خالی نشد پیمانهام
از دل دیوانهام دیوانهتر دانی که کیست؟
من که دایم در علاج این دل دیوانهام
آورد هر چند خواب افسانه اما نایدت
هرگز اندر دیده خواب ار بشنوی افسانهام
از فریب خال او در دام زلفش دل فتاد
مبتلای دام او دل گشت از این دانهام
با تو گر در گلخنم چون عندلیبم در چمن
بیتو گر در گلشنم چون جغد در ویرانهام
از جنون عشق تا کی منعم ای فرزانگان
این جنون خوشتر بود از عقل هر فرزانهام
یک نگاه آشنای چشم مست او (سحاب)
این چنین بیگانه کرد از خویش و از بیگانهام