اگر با غیر خواهم سر گرانش
به من آن به که باید مهربانش
سر موئی ندارد فرق با موی
میان موی و آن موی میانش
لبش را نایب خود بر زمین کرد
چو عیسی شد مکان در آسمانش
خطش را نیست چون حسنش زوالی
بهاری بی خزان دارد خزانش
شد از بیمش عنان شکوه از دست
پس از عمری که بگرفتم عنانش
تذرو از شاخ سرو افتد به پایش
چمد گر در چمن سرو چمانش
خضر گو وصف آب زندگانی
نگوید پیش خاک آستانش
چه خجلت ها کشد از غیر هر گه
به غفلت نامم آید بر زبانش
(سحاب) از جور خاکم داد بر باد
ولی باقی ست با من امتحانش