سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

چون خیال او ز جان مهجور نیست

دور از او گر زنده باشم دور نیست

از رخ خوبان نبیند نور او

هر که را در دیدهٔ دل نور نیست

۳

در نظر بازی ارباب نظر

حسن زیبا منظران منظور نیست

ترک سر چون لازم شورید گیست

هر که را سر هست در سر شور نیست

چون رخ خوبان و قد دلکشت

آتش موسی و نخل طور نیست

در برش ز اندیشه هجران (سحاب)

از سرور وصل، دل مسرور نیست